Tuesday, May 26, 2009

جبر جغرافیائی


یک روز از خواب پا میشی

میبینی رفتی به باد...

هیچکس دورو ورت نیست

همه رو بردی ز یاد...

چند تا موی دیگه ات سفید شد

ای مرد بی اساس...

جشن تولد تو باز مجلس عزاست...

بریدی از اساس...

قوز پشتت بیشتر شد

شونه هات افتاده تر...

پیرامونتو ببین با دقت...

می سوزن خشک و تر...

می سوزن خشک و تر...

اینکه زاده آسیائی رو می گن جبر جغرافیائی...

اینکه لنگ در هوائی

صبحونت شده سیگار و چائی...

ای عرش کبریائی چیه پس تو سرت...

کی با ما راه میائی جون مادرت...

اینکه دستاتو روی سر میذارن...

اینکه باهات هیچ کاری ندارن...

اینکه تو بازیشون راهت نمیدن...

اینکه سر به سرت میذارن...

Thursday, May 14, 2009

من مست و تو دیوانه


من مست و تو دیوانه ، ما را که برد خانه؟/صد بار تو را گفتم ، کم خور دو سه پیمانه
درشهر، یکی کس را، هشـیار نمی بینم/هر یک بتر از دیـگر ، شوریـده و دیــوانه
جـانـا به خـرابات آی ، تا لــذّت جــان بینی/جان را چه خوشی باشد؟ بی صحبت جانانه
ای لـولی بربط زن، تو مست تری یا مـن؟/ای پیش چو تو مسـتی ، افسـون من افسانه
از خانه بـرون رفتم ، مستیــم به پیش آمد/در هر نظرش مضمر ، صد گلشن و کاشانه
گفـتم ز کجایـی تـو؟ تســخر زد و گفتا مـن/نیـمیم زتـرکســتان ، نیـمیم ز فـرغــانه
نمیمیم ز آب و گِل ؛ نیمیم ز جــان و دل/نیـمی زلــب دریــا ، نیـمی هـمه دُر دانه
گفتم که رفیقی کن با من ، که منت خویشم/گفتـا که بـنشناسم ، من خویــش ز بیگانه
من بی سرو دستارم ، در خانه ی خمّارم/یک سینه،سخن دارم زان شرح دهم یا نه؟

خيال ماندن يارفتن


خيال ماندن داري يارفتن فرقي نميکند خيال اينکه در قلبم نباشي به نگاهت راه نده !!!

غم یار


اگر روزی رسد هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره دارد

غم یار و غم یار وغم یار

Wednesday, May 13, 2009

ناياب




تو اي ناياب اي ناب


مرا درياب درياب


مرا درياب مستانه


مرا درياب تا خانه


مراقب باش تا بوسه


مرا درياب برشانه

مرا درياب من خوبم


هنوزم آب ميكوبم


هنوزم شعر مي ريسم


هنوزم باد مي روبم

مرا درياب تا باور


مرا درياب تا آخر


مرا درياب تا پارو


مرا درياب تا بندر

تو اي ناياب اي ناب


مرا درياب درياب


منم بي نام بي بام


مرا درياب تا خواب

Tuesday, May 12, 2009

خرد




به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم

Thursday, May 7, 2009

انسانیت

دوست من
مردانگی جوهر است برای اثباتش هیچ نیازی به راست کردن نیست؛ گرنه خر از همه مردتر می بود
و زنانگی لطیف تر و با شکوهتر از آنست که در سینه های بزرگ و باسن خوش ترکیب معنی گردد ؛ور نه گاو چه کم داشت؟
و روابط انسانی فراتر از آنست که در عریانی و بستر خلاصه شود
وعمر آدمی کوتاهتر از آنست که لحظه هایش در رختخواب به اتمام رسد
و سکس تنها در حرارت وشرجی عریانی من و تو نیست,که بدون عشق همان خود ارضایی است
و نه عشق اسارت است نه عاشق اسیر
و آنچه تورا به نام عشق به اسارت می کشاند عادت است
و عشق در همین یک قدمی است
و اگر فرصت عاشقی را از قناری بگیری؛ خواهد مرد!؛
و محبت تنها واژه ای است که در واژه تفسیر نمی شود
و مهربانی هنری است که در هیچ کلاسی درس داده نمی شود
و گذشت تنها نشانه روح است
و معرفت ,تنها,ماندن؛
و چگونه بودن مهمتر از خود" بودن" است
و خوب ماندن دشوارتر از" خوب بودن" است
و تنهایی بزرگترین فرصت تفکر آدمی است
و تردید بزرگترین مانع است
و ترس مرگبارترین حادثه است
و مرگ گاهی زودتر از مردن تو اتفاق خواهد افتاد
و در نا امیدی مرگ تو قبل از آنکه بمیری فرا خواهد رسید
و رفتن همیشه پایان نیست
و حضور همیشه در بودن نیست
و گاهی برای ماندن باید رفت
و آنکه تکیه گاه توست دوست تو نیست
و برای عاشق شدن همیشه قلب لازم نیست
و هرکه قلب دارد عاشق نیست
و عزیزم گفتن هیچ تضمینی برای دوست داشتن نیست
و دوست داشتن ضامن وفاداری نیست
و تاهل در تعهد کامل می شود
و هر متاهلی متعهد نیست!و ایکاش...؛
و سفر بهترین آموزگار است
و دوری همیشه دوستی نیست
و عرض دوستیمان هزار بار با ارزشتر از طول آنست
و انتظار شیرین است
ودیدار کوتاهترین فرصتِ با تو بودن
و اشتیاق در شرجی ِعریانی من و تو شکل نمی گیرد
و مستی تنها در نوشیدن شراب به شور نمی رسد
و بوسیدن ؛مقدس؛
و هیچ چیز از سر اتفاق نیست
و در دنیا بیشتر از کفایت هر کس جا هست
و برای زنده ماندن هیچ نیازی به کشتن همسایه نیست
و جردن تو را به هیچ جا نمی رساند!؛
و با عشق ورزیدن هیچ چیز از آدمی کم نخواهد شد
و عشق را باید تکثیر کرد
و احساس را باید تربیت کرد نه کنترل
و صداقت شجاعت است
و زیبایی افق دید تو است نه آنچه که می بینی
و صمیمیت در بی ادبی نیست
و شرط پایداری هر رابطه ادب است
و غروب پایان غم نیست
و شب تاریک نیست
و روشنایی در دلهای ماست
و دست برای اتحاد است نه مشت شدن
ودل فقط برای دوست داشتن است
و دلی رو که شکوندی دیگه هیچ وقت مثل اولش نمی شه
و دروغ و کینه تنها,اسلحه ضعیفترین هاست
و مصلحت سیاستی است برای اسارت
و توهین به شعور دیگران زرنگی نیست
و چشم هیچ کس هرگز دروغ نمی گوید
و اشک همیشه تر نیست
و آدمی در رنج "بزرگ"می شود
و پیله گی ِ ابریشم از آنست که تو مرگش تا پروانه شدن را نبینی
و دوست داشتن بی قید و شزط یک دل صاف و دریایی می خواهد
وچقدرهست که نمی دانم!؛
....و