Saturday, February 15, 2014

شب و شمع ومن و غم



شب بود و شمع بود ومن بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت
چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت
بیا بیا که سوختم همیشه به راه تو
بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو