Saturday, August 4, 2012

بهار




کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش    کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش

بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش    در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش

سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش    وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین

شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه    شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه

ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه    بدرقه‌ی رایگان بی طمع و مخرقه

باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه    خرمن در و عقیق بر همه روی زمین

چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته    زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته

ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته    وز سم اسبش به راه لوءلو ء تر ریخته

در دهن لاله باد، ریخته و بیخته    بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین

سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار    چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار

مرغ نهاد آشیان‌بر سر شاخ چنار    چون سپر خیزران بر سر مرد سوار

گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار    همچو عروسی غریق در بن دریای چین

وقت سحرگه کلنگ تعبیه‌ای ساخته‌ست    وز لب دریای هند تا خزران تاخته‌ست

میغ سیه بر قفاش تیغ برون آخته‌ست    طبل فرو کوفته‌ست، خشت بینداخته‌ست

ماه نو منخسف در گلوی فاخته‌ست    طوطیکان با نوا، قمریکان با انین

گویی بط سپید جامه به صابون زده‌ست    کبک دری ساق پا در قدح خون زده­ست

بر گل‌تر عندلیب گنج فریدون زده‌ست    لشکر چین در بهار برکه و هامون زده‌ست

لاله سوی جویبار لشکر بیرون زده‌ست    خیمه‌ی او سبزگون، خرگه او آتشین

از دم طاووس نر ماهی سربر زده‌ست    دستگکی موردتر، گویی برپر زده‌ست

شانگکی ز آبنوس هدهد بر سرزده‌ست    بر دو بناگوش کبک غالیه‌ی تر زده‌ست

قمریک طوقدار گویی سر در زده‌ست    در شبه گون خاتمی، حلقه‌ی او بی‌نگین

باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده‌ست    کم سخن عندلیب دوش به گوش آمده‌ست

از شغب خردما لاله به هوش آمده‌ست    زیر به بانگ آمده‌ست بم به خروش آمده‌ست

نسترن مشکبوی مشکفروش آمده‌ست    سیمش در گردنست، مشکش در آستین

چون تو بگیری شراب مرغ سماعت کند    لاله سلامت کند، ژاله وداعت کند

از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند    وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند

شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند    عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین

باد عبیر افکند در قدح و جام تو    ابر گهر گسترد در قدم و گام تو

یار سمنبر دهد بوسه بر اندام تو    مرغ روایت کند شعری بر نام تو

خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو    در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین

منوچهرى دامغانى

Wednesday, March 21, 2012

وصل تو





يا بفرما به سرايم

يا بفرما به سر آيم

غرضم وصل تو باشد

چه تو آيى چه من آيم

Thursday, March 15, 2012

گذرعمر



گاندی:
هنوز نمی دانم
هر سال که می گذرد
یک سال به عمرم اضافه می شود یا
یک سال از عمرم کم می شود؟