Wednesday, January 14, 2009

دريا

به پيش روي من،

تا چشم ياري مي كند درياست

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !

درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،


غمم دريا، دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست

خروش موج، با من مي كند نجوا،

كه : هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت

كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت

No comments: