Friday, February 6, 2009

جمعه‌


توی قاب خیس این پنجره‌ها


عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم


چه سياه به تن‌اش رخت عزا


تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم


داره از ابر سیا خون می‌چک


جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه


نفس‌ام در نمی‌آد


جمعه‌ها سر نمی‌آد


کاش می‌بستم چشامو


اين ازم بر نمی‌آد


داره از ابر سیا خون می‌چکه


جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه


عمر جمعه به هزار سال می‌رسه


جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه


آدم از دست خودش خسته می‌شه


با لبای بسته فرياد می‌كنه


داره از ابر سیا خون می‌چکه


جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه


جمعه وقت رفتنه


موسم دل‌کندنه


خنجر از پشت می‌زنه


اون كه هم‌راه مه


داره از ابر سیا خون می‌چکه


جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه

No comments: