یک روز از خواب پا میشی
میبینی رفتی به باد...
هیچکس دورو ورت نیست
همه رو بردی ز یاد...
چند تا موی دیگه ات سفید شد
ای مرد بی اساس...
جشن تولد تو باز مجلس عزاست...
بریدی از اساس...
قوز پشتت بیشتر شد
شونه هات افتاده تر...
پیرامونتو ببین با دقت...
می سوزن خشک و تر...
می سوزن خشک و تر...
اینکه زاده آسیائی رو می گن جبر جغرافیائی...
اینکه لنگ در هوائی
صبحونت شده سیگار و چائی...
ای عرش کبریائی چیه پس تو سرت...
کی با ما راه میائی جون مادرت...
اینکه دستاتو روی سر میذارن...
اینکه باهات هیچ کاری ندارن...
اینکه تو بازیشون راهت نمیدن...
اینکه سر به سرت میذارن...